شعر کوتاه
نوشته شده توسط : مجید

تو عروس کسی گر بشوی
جای من در مراسمت خالیست

تو ولی به مراسمم بیا حتما
طعم حلوای مادرم عالیست

 

گاهی زمانه چه بد رنگ می شود
گاهی درون دلت جنگ می شود
 
وقتی خبر ز رفتن یک دوست میرسد
آنگه هوای نفس تنگ می شود

 

 

دلم ز جام لبانت شراب می خواهد
ز چشم های خمارت جواب می خواهد

درون سینه ام انگار آتشی بر پاست
دوباره کشور من انقلاب می خواهد

 

 

شب بود سوار کهنه قایق شده بود
ماه شب او  آیینه ی دق شده بود

چشمان سیاه بچه آهو ...برگشت
یکبار دگر پلنگ عاشق شده بود !!!

 

 

با همت و سعی و صبر و آرام
برداشته گشت   ،   آخرین گام

 تبریک   به  دولت  و  به  ملت
فرجام ِخوشی گرفت  ،  برجام

 

 

نازنين! قاب دلم نقش به تصوير شماست
چند روزيست كه فكرم همه درگير شماست

اين همه ناز و ادا درخورِ رفتار تو نيست!
دل رَنجور و جوانم بخدا پير شماست

 

 

بی تو من منتظر حادثه ای می مانم
که در آن مرگ به اندازه جان شیرین است

که دعای زنده بادِ هر کس
بدترین حالت یک نفرین است

 

 

برایت قهوه می‌ریزم، تو از من آب میخواهی!
به چَشمت شعر می‌کارم ولیکن خواب میخواهی!

کنارت هستم و عاشق، نفسهایم همه اُمّید
مرا رفته، مرا مُرده، مرا در قاب میخواهی!




:: موضوعات مرتبط: شعر , شعر کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: شعر کوتاه , تک بیتی , ,
:: بازدید از این مطلب : 667
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 7 بهمن 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: